گروه فرهنگ و هنر مشرق - چند وقتی میشود که روحانیان به شکل دیگری وارد جامعه شدهاند و برای موعظهکردن روشهای دیگری را انتخاب کردهاند. خیلی از آنها از بالای منبر پایین آمده و به میان مردم آمدهاند. در این میان طلبههای زیادی هستند که زندگی راحت شهرنشینی را ترک کردهاند و به روستاهای دورافتاده رفتهاند. آقای «اسماعیل آذری» یکی از روحانیون جوانی است که بعد از تحصیل در حوزه، به شهر استانش یعنی استان کهگیلویه و بویراحمد برگشته است و به جای نشستن بالای منبر، چرخیدن در روستاها و میان بچهها را انتخاب کرده است.
مخاطبین آذری خاصاند. او برای آموزش، کودکان را انتخاب کرده است. روحانی جوان در گفتوگو با «صبح نو»، دلیل انتخابش را این طور عنوان میکند: «نخستین دلیل این است که استان خودم است و در آن زندگی میکنم. دلیل دوم این است که استان، استان محرومی است و در زمینههای آموزشی فقیر است. در استان فقر مالی وجود دارد، یک بخشی از فقر آموزشی، به دلیل فقر مادی است که در روستاها وجود دارد.» او دلیل انتخاب کردن کودکان بهعنوان مخاطبانش را هم این طور توضیح میدهد: «کودکان را انتخاب کردم به این امید که اتفاقی در جامعه بیفتد.»
به کمک قصه آینده بچهها را میسازیم
روحانیون زیادی هستند که در لباس روحانیت با بچهها در ارتباط هستند و در زمینه کارهای فرهنگی فعالیت میکنند. هر کدام از آنها هم ابزار خاص خود را دارند. ابزار آذری اما قصه، رنگ و توپ است. او درباره فلسفه انتخاب این ابزار میگوید: «انتخاب هر کدام از این ابزار فلسفه خاصی دارد. قصه، کمک میکند تا دنیای کودک بزرگتر شود و کودک را ترغیب به فکر کردن کند. مهارتهایی را به کودک آموزش میدهد. در گفتار، فکر و رفتار کودک تأثیر میگذارد. انس با کتاب پیدا میکند.»
روحانی جوان درباره انتخاب ابزارهای دیگرش میگوید: «وسایل ورزشی و سرگرمی برای بچهها کم است؛ بنابراین من به این فکر کردم که به هر روستایی که میروم، وسایل ورزشی را با خود ببریم با این هدف که بچهها سرگرم باشند. در بعضی از روستاها خشونت برخی از بچهها بالا بود. با این فاکتورها توپ را بهعنوان ابزاری انتخاب کردم تا انرژی بچهها بر روی توپ خالی شود. ورزش هم یک کار مشارکتی و هم یک فعالیت بدنی برای بچهها بود.» انتخاب رنگ به عنوان ابزاری برای فعالیتهای آذری هم جالب است: «در روستاها ما هم خشونت و هم فقر مادی میبینیم. اینها باعث میشود که در بعضی از خانهها که ما سر میزنیم، خانههای تاریک ببینیم و یا این که ظاهر خوبی ندارند.»
برای همین هم آذری به فکر چارهای بوده است: «ما به کمک بچهها دیوار مدارس را رنگ میکنیم. من 20 تا 40 برس میخرم و به بچهها میدهم تا دیوارها را رنگ کنند. با این کار بچهها خودشان دنیایشان را رنگی میکنند. این از نظر روانی یعنی این که تغییر وضع موجود انجام میشود. من از وضع موجود راضی نیستم و بنابراین دنیایم را تغییر میدهم. درواقع این موضوع هم تغییر است و هم زیباسازی دنیای اطراف است. این زیباسازی بر روی فکر کودک تأثیر میگذارد تا نگاهش زیبا باشد.» او تأکید میکند: «ما با بچهها نقاشی هم میکشیم. نقاشی کشیدن هم یکجور رنگ است. در نقاشی کشیدن بچهها باید نگاه ریزی به اطرافشان داشته باشند تا مثلاً درختی را تصور کنند. اینها بر روی روان و فکر بچه تأثیر خواهد داشت تا کلینگر نباشد و جزیینگر باشد. این باعث میشود که یک کودک در آینده به مسائل جزیی هم توجه کند.»
در درازمدت جواب میبینیم
آذری با همین متد آموزشی در پنج سالی که کارش را شروع کرده است، در بیش از 50 روستای استانش فعالیت انجام میدهد. در 50 روستا به طور مداوم، طلبهها، بچهها، مادرها و یا معلمها و یا هر فعال فرهنگی دیگری انتخاب میشوند و خودشان همه کارهای روستای خودشان را هم انجام میدهند.
روحانی جوان این متد را موفق میداند: «همین که یک کودکی دو ماه تمام مشغول شود و هر روز کتاب بخواند، امکان ندارد که این موضوع تأثیر نداشته باشد. همین که من زمانی که به روستایی وارد میشوم، بچهها با اشتیاق دور من جمع میشوند؛ با هم کار و گفتوگو میکنیم و با هم درباره مسائل فکر میکنیم. کندوکاو میکنیم این خود یک موفقیت است.» او داستانی هم برای کارش تعریف میکند: «یک آقایی گوسفندی داشت و به این گوسفند علوفه میداد و هنوز علوفه را گوسفند نخورده بود، صاحب گوسفند میگفت که پس تو کی چاق میشوی؟ گوسفند هم میگفت که اجازه بده تا علوفه را بخورم تا بعد. بعضی از مواقع نباید نگاه ما به آینده این طور باشد، نباید عجلهای در تربیت داشته باشیم. این کار در درازمدت جواب میدهد. بچهای که با فکر، کتاب و گفتوگو سروکار داشته باشد حتماً در آینده در جامعه موفق خواهد شد.»
او با اشاره به روحانیونی که در کارهای فرهنگی فعالیت میکنند، قصهخوانی را یک سنت دینی میداند: «قرآن میفرماید که پیامبر قصه بگو تا مردم ترغیب به فکر کردن شوند، قصه یک ابزار برای فکر کردن است. پیامبر قصه میگوید و قرآن هم پر از قصه است. قصهگویی یک سنت دینی است و من طلبه برای نخستین بار این کار را انجام ندادهام. این موضوع بوده است. ممکن است که بعضی از هملباسهای من این عمل را خیلی جدی نگرفته باشند و کمتر به آن توجه کرده باشند. سن کودکی، سن مهمی برای رشد یک فرد است و من از این سن شروع کردم چون که سن مهمی است.»
او تأکید میکند: «من هر قصهای که به رشد فکری کودک است و مهم نیست که نویسنده آن مسیحی باشد. اگر کتابی مخالفتی با فرهنگ ما نداشته باشد ایرادی ندارد بیشتر کتابهایی که من میخوانم، ترجمه است. حالا فرقی ندارد که کتاب دینی باشد و یا این که کتاب غیردینی باشد. غیردینی نه این که خلاف دین ما باشد، اسم خدا و پیامبر در داخل آن نیست ولی مفهوم آن کتاب، مفهوم دینی است. زمانی که ما میگوییم مهربانی، مهربانی یک مفهوم دینی است، حالا فرقی هم ندارد که این مفهوم از زبان یک انسان مسلمان باشد و یا اینکه از طرف یک انسان غیرمسلمان باشد.» آذری در کتاب خواندنش برای بچهها قصهدرمانی میکند: «ما به جای این که کودکی را که ناراحتی و یا مشکلی دارد نصیحت کنیم، طبیعتاً باید از شیوههای دیگری استفاده کنیم. مهمترین راه برای رفع مشکل و ارتباط با کودک، از راه قصه، بازی و نقاشی است. این یک بحث اثباتشده علمی است.»
او مثال میزند: «بهعنوانمثال در کلاس دیروز میدیدم که بچههایی که کندتر کار میکنند و یا فعالیت میکنند اجازه نمیدادند که وارد گروههایشان شوند، من قصهای را در این رابطه خواندم که به این موضوع ربط داشت که درباره مشارکت کردن و تفکر و همدلی بود و این کمک کرد تا به رفع آسیب و مشکل کمک کند.» آذری توضیح میدهد که قبل از هر چیزی مشکلات بچههای روستا را شناسایی میکند: «شناسایی میکنم که آسیبهایشان چیست؟ اینها را میشناسیم و بعد کتابهایی را که مربوط به این آسیب است برای آنها میخوانیم. بعد از آن گفتوگو میکنیم و یا اینکه نقاشی میکشیم. اینها قصه درمانی، بازی درمانی و یا نقاشی درمانی
است.»
* صبح نو